«عاقبت گرگزاده گرگ شود// گرچه با آدمی بزرگ شود»
- باب اول، در سیرت پادشاهان
- باب هفتم، در تأثیر تربیت
- باب دوم، در اخلاق درویشان
- مقدمه
- مقدمه
- باب ششم، در ضعف و پیری
- باب هشتم، در آداب صحبت
- باب هفتم، در تأثیر تربیت
- باب هشتم، در آداب صحبت
- باب هشتم، در آداب صحبت
- باب اول، در سیرت پادشاهان
- باب سوم، در فضیلت قناعت
- باب دوم، در اخلاق درویشان
- باب دوم، در اخلاق درویشان
- باب هفتم، در تأثیر تربیت
- باب هفتم، در تأثیر تربیت
- باب هشتم، در آداب صحبت
- باب سوم، در فضیلت قناعت
- باب اول، در سیرت پادشاهان
- باب هشتم، در آداب صحبت
- باب هشتم، در آداب صحبت
- باب دوم، در اخلاق درویشان
- باب ششم، در ضعف و پیری
- باب هشتم، در آداب صحبت
- باب هشتم، در آداب صحبت
- باب سوم، در فضیلت قناعت
- باب ششم، در ضعف و پیری
- باب اول، در سیرت پادشاهان
- باب اول، در سیرت پادشاهان
- باب هفتم، در تأثیر تربیت
- باب سوم، در فضیلت قناعت
- باب پنجم، در عشق و جوانی
- باب هشتم، در آداب صحبت
- باب اول، در سیرت پادشاهان
- باب اول، در سیرت پادشاهان
- باب پنجم، در عشق و جوانی
- باب سوم، در فضیلت قناعت
- باب سوم، در فضیلت قناعت
- باب سوم، در فضیلت قناعت
- باب چهارم، در فوائد خاموشی
- باب هشتم، در آداب صحبت
- باب ششم، در ضعف و پیری
- باب هفتم، در تأثیر تربیت
- باب دوم، در اخلاق درویشان
- باب سوم، در فضیلت قناعت
- باب سوم، در فضیلت قناعت
- باب پنجم، در عشق و جوانی
بوستان سعدی
- «تنور شکم دم بهدم تافتن// مصیبت بود روز نایافتن»
- باب ششم، در قناعت
- «جُوینی که از سعـی بازو خـورم// بهاز میده، بر خـوان ِ اهل ِ کرَم»
- باب ششم، در قناعت
- «دل، از بیمرادی بهفکرت مسوز// شب آبستن است ای برادر بهروز»
- باب ششم، در قناعت
- «گدا را کند یک درم سیم سیر// سلیمان بهملک عجم نیمسیر»
- باب ششم، در قناعت
- «من از بینوائی نیام روی زرد// غم بینوایان رخم زرد کرد»
- باب اول، در عدل و تدبیر و رای
غزلیات
- «همه عمر برندارم سر از این خمار مستی// که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی// تو نه مثل آفتابی، که حضور و غیبت افتد// دگران روند و آیند و، تو همچنان که هستی»
- حرف هـ
کلیات سعدی
- «آن دو شاخ گاو اگر خر داشتی// یک شکم در آدمی نگذاشتی»
- سعدی
- «باآنکه خصـومت نتوان کرد بساز// دستی که بهدندان نتوان برد ببوس»
- سعدی
- «پارسا باش و نسبت از خود کن// پارسازادگی ادب نبود»
- سعدی
- «دادار که برما در قسمـت بگشـاد// بنیاد جهان چنان که بایست نهاد// آنراکه نداد از سببی خالی نیست// دانست سرو بهخـر نمیباید داد»
- سعدی
- «گرد نام پدر چهمیگردی// پدر خویش باش اگر مردی»
- سعدی
- «مکن ترک تازی، بکن ترک آز// بهقدر گلیمت بکن پا دراز»
- سعدی
- «نان خود با تره و دوغ زنـی// به، که بر خوان شه آروغ زنی»
- سعدی
- «نظر کن در این موی باریک سـر// که باریک بینند اهل نظـر// چو تنهاست از رشتهای کمترست// چو پر شد ز زنجیر محکمترست»
- سعدی
+ نوشته شده در یکشنبه سوم دی ۱۳۸۵ ساعت ۷:۶ ب.ظ توسط سلمان پناه
|