با تو بودن ، از تو گفتن ، زیباست
با تو بودن ، از تو گفتن
با تو بودن ، از تو گفتن ، زیباست
همچو رودی که به دریا برسد
همچو یک قطره آب ،
به تن خسته یک تشنه کویر .
با تو بودن ، از تو گفتن ، زیباست
همچو یک رهگذر خواب آلود ،
که به دنبال کسی می گردد
تا که قسمت بکند
خستگی های ره دور و دراز
و دوباره فردا
ره سوی گمشده اش بسپارد .
با تو بودن ، از تو گفتن ، زیباست
همچو آوای بلند مرغی
که چه خوش می خواند ،
باز هنگام سحر .
همچو روئیدن یک غنچه گل ،
که بپا می خیزد
از دل باغچه کنج حیاط .
با تو بودن ، از تو گفتن ، زیباست
همچو سجاده رنگین نماز ،
وقت افطار ، به هنگام اذان
که دو دست مادر
رو به درگاه خداست .
با تو بودن ، از تو گفتن ، زیباست
کاش تا عمق زمان ،
نام زیبای تو را ذکر کنم
و به دیوار دلم
عشق زیبای تو تصویر شودداستان عشق ...
از کجا آغاز کنم گفتن این داستان را که
عشق چقدر می تواند زیبا باشد ؟
داستان شیرین عشقی که از دریاها قدیمی تر است
حقیقتی از عشق که او برایم می آورد
از کجا آغاز کنم ؟
با اولین سلامش
به دنیای خالی من معنای تازه ای داد
پس از این عشق دیگری وجود نخواهد داشت
او به زندگیم پای گذاشت و آنرا زیبا کرد
او قلب مرا سرشار می کند
او قلبم را سرشار از چیزهای خوب می کند
سرشار از ترانه های فرشتگان و رؤیاهای سرکش
او وجودم را آنچنان سرشار از عشق می کند
که هر کجا می روم تنهایی را احساس نمی کنم
چی کسی با بودن او تنها می ماند ؟
هر گاه که دستم را بسویش دراز می کنم
او آنجاست
این عشق چقدر به طول می انجامد ؟
آیا می توان عشق را با ساعتهای شبانه روز اندازه گرفت ؟
جوابش را اکنون نمی دانم
ولی آنقدر می توانم بگویم
که او را تا آن هنگام که تمام ستارگان بسوزند می خواهم
و او همیشه می ماند
و تو اینجا باشی ...یه کلام حرف با خدا
خدایا،
یادته یه روز ازت یه سؤال پرسیدم ؟
یه سؤال خیلی کوچیک با یه دنیا معنا
یادته بهم گفتی یه سری به حافظ بزنم ؟
اونروز که رفتم سراغش بهم گقت :
یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
خدا جونم،
اومدم که بگم جواب سؤالم رو پیدا کردم
اومدم که ازت تشکر کنم
بگم که خیلی بزرگی ، خیلی مهربونی
خدای خوبم ،
کار تو رو نمیشه با کار دنیا مقایسه کرد
تو خیلی بالاتر از این حرفایی
کار تو معجزه ست
یه چیزی شبیه رؤیا
رؤیایی که میشه لمسش کرد
میشه دوستش داشت
میشه عاشقش بود
تا همیشه زمان
خدای بزرگ،
ازت ممنونم ...
با تو بودن ، از تو گفتن ، زیباست
همچو رودی که به دریا برسد
همچو یک قطره آب ،
به تن خسته یک تشنه کویر .
با تو بودن ، از تو گفتن ، زیباست
همچو یک رهگذر خواب آلود ،
که به دنبال کسی می گردد
تا که قسمت بکند
خستگی های ره دور و دراز
و دوباره فردا
ره سوی گمشده اش بسپارد .
با تو بودن ، از تو گفتن ، زیباست
همچو آوای بلند مرغی
که چه خوش می خواند ،
باز هنگام سحر .
همچو روئیدن یک غنچه گل ،
که بپا می خیزد
از دل باغچه کنج حیاط .
با تو بودن ، از تو گفتن ، زیباست
همچو سجاده رنگین نماز ،
وقت افطار ، به هنگام اذان
که دو دست مادر
رو به درگاه خداست .
با تو بودن ، از تو گفتن ، زیباست
کاش تا عمق زمان ،
نام زیبای تو را ذکر کنم
و به دیوار دلم
عشق زیبای تو تصویر شودداستان عشق ...
از کجا آغاز کنم گفتن این داستان را که
عشق چقدر می تواند زیبا باشد ؟
داستان شیرین عشقی که از دریاها قدیمی تر است
حقیقتی از عشق که او برایم می آورد
از کجا آغاز کنم ؟
با اولین سلامش
به دنیای خالی من معنای تازه ای داد
پس از این عشق دیگری وجود نخواهد داشت
او به زندگیم پای گذاشت و آنرا زیبا کرد
او قلب مرا سرشار می کند
او قلبم را سرشار از چیزهای خوب می کند
سرشار از ترانه های فرشتگان و رؤیاهای سرکش
او وجودم را آنچنان سرشار از عشق می کند
که هر کجا می روم تنهایی را احساس نمی کنم
چی کسی با بودن او تنها می ماند ؟
هر گاه که دستم را بسویش دراز می کنم
او آنجاست
این عشق چقدر به طول می انجامد ؟
آیا می توان عشق را با ساعتهای شبانه روز اندازه گرفت ؟
جوابش را اکنون نمی دانم
ولی آنقدر می توانم بگویم
که او را تا آن هنگام که تمام ستارگان بسوزند می خواهم
و او همیشه می ماند
و تو اینجا باشی ...یه کلام حرف با خدا
خدایا،
یادته یه روز ازت یه سؤال پرسیدم ؟
یه سؤال خیلی کوچیک با یه دنیا معنا
یادته بهم گفتی یه سری به حافظ بزنم ؟
اونروز که رفتم سراغش بهم گقت :
یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
خدا جونم،
اومدم که بگم جواب سؤالم رو پیدا کردم
اومدم که ازت تشکر کنم
بگم که خیلی بزرگی ، خیلی مهربونی
خدای خوبم ،
کار تو رو نمیشه با کار دنیا مقایسه کرد
تو خیلی بالاتر از این حرفایی
کار تو معجزه ست
یه چیزی شبیه رؤیا
رؤیایی که میشه لمسش کرد
میشه دوستش داشت
میشه عاشقش بود
تا همیشه زمان
خدای بزرگ،
ازت ممنونم ...
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و ششم بهمن ۱۳۸۵ ساعت ۸:۲۶ ب.ظ توسط سلمان پناه
|