جبران خليل جبران يكديگر را دوست بداريد ، اما از عشق زنجير مسازيد
جبران خليل جبران يكديگر را دوست بداريد ، اما از عشق زنجير مسازيد
بگذاريد عشق همچون دريايي مواج ميان ساحلهاي جانتان در تموج و اهتزاز باشد
جامهاي يكديگر را پر كنيد اما از يك جام منوشيد
از نان خود به يكديگر هديه دهيد اما هر دو از يك قرص نان تناول مكنيد
با شادماني باهم برقصيد و آواز بخوانيد اما بگذاريد هر يك براي خود تنها باشيد
همچون سيمهاي عود كه هر يك در مقام خود تنها است ، اما همه با هم به يك آهنگ مترنمند
دلهايتان را بهم بسپاريد اما به اسارت يكديگر ندهيد
زيرا تنها دست زندگي است كه مي تواند دلهاي شما را در خود نگاه دارد
در كنار هم بايستيد اما نه بسيار نزديك : از آنكه ستون هاي معبد به جدايي بار بهتر كشند و بلوط و سرو در سايه هم به كمال رويش نرسند
بگذاريد عشق همچون دريايي مواج ميان ساحلهاي جانتان در تموج و اهتزاز باشد
جامهاي يكديگر را پر كنيد اما از يك جام منوشيد
از نان خود به يكديگر هديه دهيد اما هر دو از يك قرص نان تناول مكنيد
با شادماني باهم برقصيد و آواز بخوانيد اما بگذاريد هر يك براي خود تنها باشيد
همچون سيمهاي عود كه هر يك در مقام خود تنها است ، اما همه با هم به يك آهنگ مترنمند
دلهايتان را بهم بسپاريد اما به اسارت يكديگر ندهيد . زيرا تنها دست زندگي است كه مي تواند دلهاي شما را در خود نگاه دارد
در كنار هم بايستيد اما نه بسيار نزديك : از آنكه ستون هاي معبد به جدايي بار بهتر كشند ، و بلوط و سرو در سايه هم به كمال رويش نرسند
+ نوشته شده در شنبه نوزدهم اسفند ۱۳۸۵ ساعت ۷:۰ ق.ظ توسط سلمان پناه
|